عاشقانه ها
عاشقانه ها

عاشقانه ها

مادر

دروغ همیشه بد نیست !

به مادر کم طاقت باید دروغ گفت ...


باید بهش گفت حالم خوبه

همه چی خوبه

غذام خوبه


هوا خوبه،

دلم خوشه

وقتی مــــــــــــــادرم خوب باشه همه چیز خوبه

اوج دلتنگی



اوج دلتنگی وقتیه که
نه می تونی صداشو بشنوی
نه می تونی ببینیش...فقط باید
به عکسی که تو پروفایلش گذاشته نگاه کنی

بحران


تو رفته ای

و بحران نوشیدن چای بی تو در این خانه

مهمترین بحران خاورمیانه است و

این احمق ها هنوز بر سر نفت می جنگند

دلیل آشفتگی دنیا

انسانها آفریده شده اند که به آنها عشق ورزیده شود ؛
و اشیاﺀ ساخته شده اند که مورد استفاده قرار بگیرند ؛
دلیل آشفتگی دنیا این است که :
به اشـــــیاﺀ عشق ورزیده می شود
و انســـــانها مورد استفاده قرار می گیرند

بد اخلاقی



لـج میکنم ...

بداخلاق میـــشم!

نه چیزی میبینم،

نه چیزی میشنوم،

نه چیزی میگم!

دست خودم که نیست

تو که نباشی،

زندگی

بـــــــــــــــــــــــــــایـــــــــــــــــــــــــد

به کامِ من تلخ بشــه ..

عاشقشی



تنهایی یعنی:

عاشقشی ...


ولی حق نداری بهش نزدیک بشی


چون:اون دیگه تنهانیست



ممنوع

 خوردن ممنوع ! لیسیدن ممنوع ! فرو کردن انگشت ممنوع !

زبان زدن ممنوع !

اینا رو یه عسل فروش  در مغازه اش نوشته بود !!!

من دیگه حرفی ندارم......

طنززز

از دانشگاه برمی گشتم، تو تاکسی نشسته بودم، دوتا آقای مسن هم عقب نشسته بودن.
نزدیک پیاده شدنشون یکی به اون یکی گفت:
به خدا اگه بذارم دست تو جیبت بکنی! من حساب می کنم ...
بعد از راننده پرسید: ببخشید چقدر شد؟
راننده: هزار تومن...

یهو یارو برگشت به راننده گفت: آدمی؟!
راننده گفت: جان؟
مرد: گفتم آدمی یا نه؟
راننده گفت: حرف دهنتو بفهم درست صحبت کن!
یارو دوباره گفت: نه ... آدمی؟؟!
راننده هم با عصبانیت ترمز کرد برگشت عقب گفت: نه ... فقط تو آدمی!
یارو گفت: یعنی چی؟ من می گم آدمی هزار تومن یا دوتاییمون با هم هزار تومن!


همسر من

های کسی که قراره در آینده همسر من بشی! . . . . . . . . . . . هیچی خوش به سعادتت دیگه از خدا چی میخای؟؟؟ چیکار کردی که خدا اینقدر دوست داره؟؟؟ کصصصصصافط!!!! خدا شانس بده.... وااااااالا مفت مفت خوشبخت شدی رفت.

طنزززززززززززززز

خانومه ناراحت توی تاکسی نشسته بود یه دفعه زد زیر گریه

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

گفتم خانوم مشکلی پیش اومده؟ برگشته میگه: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم !
چنان تحت تاثیر صداقتش قرار گرفتم که نگو!



مست نگاهت

قربون مست نگاهت قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات صدای اروم پاهات

چرا بارونو ندیدی رفتن جونو ندیدی
خستگی هامو ندیدی چرا اشکامو ندیدی

مگه این دنیا چقدر بود بدیاش چندتا سبد بود
تو که تنهام نمیزاشتی توی غمهام نمیزاشتی

گفتی با دو تا ستاره میشه اسمون بباره
منمو گریه ی بارون غربت خیس خیابون


توی باغچه ی نگاهک پره گریه پره اهم
کاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدی
تموم روزای هفته که پر غم شده رفته
من و گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیم

روز پنج شنبه دوباره وعده ی دیدار یار
روی سنگ سردی از قبر میریزه اشکای خستم

تا که قاصدک دوباره خبری ازت بیاره
بایه دسته گل ارزون پیشتم من زیر بارون

قربون مست نگاهت قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات صدای اروم پاهات

چرا بارونو ندیدی رفتن جونو ندیدی
خستگی هامو ندیدی چرا اشکامو ندیدی

مگه این دنیا چقدر بود بدیاش چندتا سبد بود
تو که تنهام نمیزارشتی توی غمهام نمیزاشتی

گفتی با دو تا ستاره میشه اسمون بباره
منمو گریه ی بارون غربت خیس خیابون


روز پنج شنبه دوباره وعده ی دیدار یار
روی سنگ سردی از قبر میریزه اشکای خستم

تا که قاصدک دوباره خبری ازت بیاره
بایه دسته گل ارزون پیشتم من زیر بارون

مست نگاهت

قربون مست نگاهت قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات صدای اروم پاهات

چرا بارونو ندیدی رفتن جونو ندیدی
خستگی هامو ندیدی چرا اشکامو ندیدی

مگه این دنیا چقدر بود بدیاش چندتا سبد بود
تو که تنهام نمیزاشتی توی غمهام نمیزاشتی

گفتی با دو تا ستاره میشه اسمون بباره
منمو گریه ی بارون غربت خیس خیابون


توی باغچه ی نگاهک پره گریه پره اهم
کاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدی
تموم روزای هفته که پر غم شده رفته
من و گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیم

روز پنج شنبه دوباره وعده ی دیدار یار
روی سنگ سردی از قبر میریزه اشکای خستم

تا که قاصدک دوباره خبری ازت بیاره
بایه دسته گل ارزون پیشتم من زیر بارون

قربون مست نگاهت قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات صدای اروم پاهات

چرا بارونو ندیدی رفتن جونو ندیدی
خستگی هامو ندیدی چرا اشکامو ندیدی

مگه این دنیا چقدر بود بدیاش چندتا سبد بود
تو که تنهام نمیزارشتی توی غمهام نمیزاشتی

گفتی با دو تا ستاره میشه اسمون بباره
منمو گریه ی بارون غربت خیس خیابون


روز پنج شنبه دوباره وعده ی دیدار یار
روی سنگ سردی از قبر میریزه اشکای خستم

تا که قاصدک دوباره خبری ازت بیاره
بایه دسته گل ارزون پیشتم من زیر بارون

دل نوشته

برای تو نامه ای می نویسم ...دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور ...دور ...دور !تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است .تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند ...پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند ! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند ! خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!

  حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم .می دانی ،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید ، آن ها را نخواند ! قرار نیست این را هم بخوانی ...قرار نیست بیقراری ام را بفهمی ! قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد و چند واژه را پنهان کرد ...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت و عشق چه درد بزرگی است ...قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم !و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...اما برایت این نامه را می نویسم برای روزی که تو هم دلتنگ باشی ! دلتنگ کسی که دوستش داری...برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی ! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغضی سنگین در انتظارش نشسته باشی ! برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزاربار پیراهنش را بوییده باشی ! 

تو فکر می کنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است ؟آن روز چقدر از هم دور شده باشیم ؟ پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره برای آخرین دیدار گریسته باشیم ؟

هنوز زود است ...برای تو که از حال دلم غافلی زود است ..نباید بفهمی که این روزها چقدر دلتنگم ...نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده اند ! و هر روز سایه ام ،کمرش خم و خم تر می شود !این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمی کنم ...برای بیقراری ام سراغ پنجره ها نمی روم ...وقتی قاصدکی روی شانه ام می نشیند دیگر از تو خبری نمی گیرم شاید نشانی ام را گم کرده ای...گیسوانم یک در میان سپید و سیاهند مثل روزهایی که یک در میان شاد و ناشاد می گذرند! کوچه ها را که نگو ...بی خبرتر از آن می گذرم که پنجره ای برایم گشوده شود ...تکان دستی ، سلامی...خیال کن غریبه ای که او را هیچ کس نمی شناسد !هنوز هم ایستگاه ها را دوست دارم ...نیمکت هایی که بوی تنهایی می دهند .هنوز هم انتظار را دوست دارم .هنوز هم زل می زنم به هر قطاری که می گذرد ...به دست هایی که توی هوا تکان می خورند و به بوسه هایی که میان دود ...گم می شوند ! خوش به حال قطارها همیشه می رسند ...اما من ...هیچ وقت نرسیدم ! هیچ وقت ...تمام زندگی ام فاصله بود ...

این نامه باشد برای روزی که یکی از این قطارها مرا هم با خودش برده باشد ...چمدانی پر از نامه جا می ماند برای تو، از مسافری که عمری عاشقت بود ...

سیگار

سیگاری ام کــ ـــــ ــــــ ــــ ــــرد بعد از رفتنش

کسی که :

به قلیان کشیدنم گــــــــــــــــــــیر میداد ... 


http://gallery.avazak.ir/albums/userpics/10001/normal_Avazak_ir-Boy66.jpg

عاشقش باش

تو دخــــــــتـــــــــــــــــــــــــری،
نـــــــــاز کــــــن؛
بهــــــش مُــــــــــحَبَت کُـــــــن
وقـــــتی دِلِــــــش گِـــــرِفتِــــه
یـــآد آوَری کُــن بـــاهـــآشـــی
بــــــا یــــــه"دوسِــــــــت دارَم"
غُــــــــرور دُخــــــــتَرونـــــــــــتو
خِــــیلی ظَـریف براش بِشـــکن
آرومش کُن اگه آرامِشِ تویـــی
بــــاهــــــآش قَــــــهرکـــــــــن.
وَلــــی بـــــــــی بهونـــــــــــه
بِزار وقتــی ازت علتشو میپُرسه
بِگی چــــــــون دوسِــــت دارَم
بِهِـــــــش شـــــک نَــــــکُــــن
ایـن اَذیتـــــــــش مـیکــــــــنه
خلاصــه بهت میگم:
"عــــــــــاشِــــــــقــِـــش بآش"

دوستم نداشت...

میگـــــن : چــــــــرا ؟

میــگــــم : چــــون نخــــــــواستـــــــــــ

مــــی پـــرســـن : دلــــــــیلــش ؟

میگـــــم : نــــــــــــــــمیــدونـ ــم

میگـــن چــــــــیه ؟

میــگـــم نمــــی تــــونستــــــــــــ

جـــوابــــم ســــــــــــکوت استــــــــــ

دوبـــاره چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟

فـــــریـــاد مــــی کشـــــم

چـــــون از اوّلــــم دوستـــــم نداشتــــــ

تو مرا می فهمی


تومرا می فهمی ...

من تورا می خواهم ...
و همین ساده ترین قصه یک انسان است ...
تومرامی خوانی ...
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم ...
و تو هم می دانی...
تا ابد در دل من می مانی .

راهی که پیدا نشد...

موقع خداحافظی که شد
بیشتر از آنکه
به فکر بخاطر سپردن چهره اش باشم
حواسم پرت پیدا کردن راهی بود
که او را کنارم نگه دارد
راهی که هیچ وقت پیدا نشد..

90912366264034744230.jpg

عاشقم

عاشقم عاشق اون بالاسری

 اونکه تنها باما پرید

و هرزگی نکرد واسه منی که

 بندگی نکرد


جز من



خـوآبَـم نِمے بَـرَد

بِـﮧ هَمـﮧ چـیز فِکـر کَـرבه اَم

بیشـتَر بِـﮧ تـو

وَ مـے בآنَـم کِـﮧ خوابـے

وَ قَبل اَز بَستـﮧ شُـבَن چَشـم هآیَـتـ

بِـﮧ هَمـﮧ چیـز فِکـر کَرבِه اے

جُـز مَـن

حسرت



خوب به چشمانش نگاه کنید


از نزدیک

دستانش را بگیرید...

آنقدر نزدیکش باشید که

گرمای نفسهایش را حس کنید...

خوب عطرش را بو بکشید...

موقع بوسیدنش....

از ته دل ببوسیدش...

از ته دل ببوییدش..

از ته دل صدایش کنید...

از تمام لحظات با هم بودن نهایت استفاده را بکنید...

چون :

روزی می رود و حسرت همه

اینهایی که گفتم در دلتان می ماند...

سکوت



هـمانـگـونه کـه آمـدم

از خـیـالـت پاک مـی شـوم!

آرام ، بـی صدا ،

بـی چـراغ قـول می دهـم

 ذره ای صـدای رفتـنم

آرامـش سکـوتت را برهم نزند

کاش توام بودی....



عاشقانه هایت

بوسه هایت

نگاه هایت را برایم

به دست قاصدڪـ بسپار امانت دار خوبیست

تمامش را می رساند

فقط ڪـاش توهم همراهش بودی

این روزها



ایــن روزهآ....


نَــبضَـم کُــند می زَنـَـد...


قَــلـبَم تیــر می کِــشَـد...


دارَم صِــدآی خُــرد شُـدَنِــ اِحــسـآسـم رآ


لـآ بِـ لـآی

چَــرخ دَنــدِه هـآی زِنــدِگـی می شِـنَــوَم...

خیلی سخته....



چه سَخت اَستــ

 هَـم پـآییز بآشَد، هَـم اَبر بآشَــد،

هَـم بآرآن بآشَد ،

 هَـم خیآبآن ِ خیس بـآشَد

اَمــآ

 نَه تو بآشی

 نَه دَستی بَـرآی فِشُردَن بآشَد،

نَه پآیی بَـرآی قَدَم زَدَن

بآشَد وَ نَه نگآهــی بَـرآی زُل زَدَن

چه قشنگه...



چـﮧ قشنگـﮧ بآ عشقت قهر کنے


وبـﮧ נروغ بگے :


נیگـﮧ نمےخوآمت ٬ ازت بـנҐ میآנ!


و ازش بشنوے :


غلط کرנے ! چه بخواے چـﮧ نخواے مآل منے!

خدااااااااااااااااا



کَم آوَرבه ام …!



خـבایـا اَعــصابٍـ مَن


فاحــشـﮧ نـیست


کـﮧ روز وَ شَــب


مورב تَجــاوز قـَـرارَش میـבهند

.....



خدایــا...


آغوشت را امشب به من می دهـی ؟


برایِ گفتن چیزی نــیارم


اما برایِ شنفتنِ حرفهای تو گوش بسیار . . .


می شود من بغض کنمـــ


تو بگویــی : مگر خدایت نباشدکه تو اینگونهــ بغض کنــی. . .


می شود من بگویم خدایا ؟


تو بگویـی: جانِ دل . . .

نگران نباش....

نگران نباش من آنقدر امروز
و فرداهای نیامدن را دیده ام
که دیگر هیچ وعده ی
بی سرانجامی خواب و خیال آرزویم
را آشفته نمی کند!
حالا یاد گرفته ام که فراموشی
دوای درد همه ی
نیامدن ها و نداشتن ها و نخواستن هاست.
یاد گرفته ام که از هیچ
لبخندی خیال دوست داشتن به سرم نزند ...
یاد گرفته ام که بشنوم:
تا فردا ..
و به روی خودم نیاورم که فرداها هیچ وقت نمی آیند

عصه ها



داشتم از غصه ها برایش می گفتم

فکر کرد قصه است

خوابش برد ...

فرعون

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد، روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه انگور را به طلا تبدیل کن.

فرعون یک روز از او فرصت خواست، شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد که ناگهان درب خوابگاهش به صدا در آمد.

فرعون گفت: کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.

شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست! وردی بر خوشه های انگور خواند و آنها را به طلا تبدیل کرد.

سپس خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم، تو با آن همه حقارت ادعای خدایی میکنی؟!


قیامت

وقتی کسی بهت گفت بدون تو نمی تونم زندگی کنم



یعنی



به نبودنت هم فکر کرده ................................

قیامت

او


راحت از من گذشت


اگر خدا هم راحت از او بگذرد


قیامت را

من به پا می کنم

دلگرمی دوست

گاهی


دلگرمی یک دوست


معجزه ای می کند که گویی خدا روی زمین کنار توست