عاشقانه ها
عاشقانه ها

عاشقانه ها

ببار باران

تنها ادامه می دهم در زیر باران

حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم

میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم

ببار باران من نه چتر دارم نه یار

 

حس خوبیه


حــــــســـ خـــوـبــــیـہ بـــہ خـــوבتــــ مــیـآے

و مے بینے بـــہ کـــسے


کـــہ رهَـــآ تـــ کـــرבهـــ

بـــב جـــوریے بهتـــ ظـلمـــکـــرבهــ ،


בیگـِــہ نـَــہ

نـــیازے בآرے و نـَــہ احســـاســـے ...

وَلـَــــے اوـטּ از بـــے تو بـــوבטּ مـــیمیـــره ..


خاطره

http://mj9.persianfun.info/img/92/9/Namayesh-Ehsas18/19.jpg


وقتی به یه آهنگی میرسی که..

باهاش کلی خاطره داری

مهم نیست کجا باشی

کی پیــــــــشت باشه

فقط تویی و اون آهنگ

وخاطـــــــراتی که ..

لحظه به لحظه برات تازه تر میشند...

خاطرات

خاطرات خیلی عجیبن

گاهی اوقات می خندیم
به روزایی که گریه می کردیم

گاهی گریه می کنیم به
یاد روز هایی که می خندیدیم…

هیچکس

naghmehsara.ir01

 

بهانه هم اگر میگیری بهانه مرا بگیر
من تمام خواستن را وجب کردم
هیچکس…
هیچکس به اندازه من عاشق تـو و بهانه هایت نیست…

ساده نگاه کن

naghmehsara.ir02

 

شعرهایم را میخوانی…

و میگویی روان پریش شده ام !

پیچیده است … قبول …

اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …

تو ساده تر نگاه کن

ساده نگ

naghmehsara.ir02

 

شعرهایم را میخوانی…

و میگویی روان پریش شده ام !

پیچیده است … قبول …

اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …

تو ساده تر نگاه کن

همین

naghmehsara.ir08

 

“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،

به نام بغض….”

عشق گم شده من …

نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز

تکرارنمی شوند….

وتو آنگونه ای…

فقط همین…

همین

naghmehsara.ir08

 

“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،

به نام بغض….”

عشق گم شده من …

نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز

تکرارنمی شوند….

وتو آنگونه ای…

فقط همین…

36111627114388284859

وقـتـے حـس میڪنم …

جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .

تــو نفـس میڪشـے و مـטּ …

از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !

تـو بــاش !!!

هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ

شانه های درختان

naghmehsara (4)

 

نمی دانم
درد کدام پرنده هنگام کوچ
در پاییز جا مانده است
که برگ ها
هرچه می ریزند
شانه های درختان
سبک تر نمی شود…

دست نزن

naghmehsara (2)

 

دسـت بـه “صورتـم” نـزن !

می تـرسم بیـفتـد

نقـاب خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم !

و بعــد

سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد

و بـاز

من بمانم و تنهــــــایی …!!!

جاده های سکوت

دیشب در جاده های سکوت …

در ایستگاه عشق ،هر چه منتظر ماندم

کسی برای لمس تنهاییم ، توقف نکرد

و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم…

فراموش...


هــــی رفــــــیق...!

زیاد خوبــــی نکن...!

انسان است...

فراموش می‌کند...!

از تنهاییش که در بیاید،

تنهاییت را دور می‌‌زند...!

پشت می‌کند به تـــــــو...

به گذشته ات...

حتی روزی می‌رسد که به تو هم یگوید:

شُــــــمـــــــا...؟

حلال

از مـــــن خواست حلالــــــش کنم!

همـــان کسی که....

با بی رحـــــمی....

محبــــــت هایم را حـــــرام کرده بود...!

درخت تنها



تنهایی
تک درخت خشکی ست
که از نگاه دوربیـــــــن
زیباست

پایان من


یک روز می رسد...

یک ملافه سفید پایان می دهد...

به من...

به شیطنت هایم...

به بازیگوشی هایم...

به خنده های بلندم...

روزی که همه با دیدن عکسم

بغض می کنند و می گویند:

دیوانه دلمان برای مسخره بازی هایت تنگ شده

معلم


امروز معلم عشق گفت :

دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند !

مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند .

گفتم : من خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟

لبخند تلخی زد و گفت :

شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد …....!!

زندگی

زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند .

زندگی شیرین است ، مثل شیرینی یک روز قشنگ .

زندگی رویایی است ، مثل رویای یک کودک ناز .

زندگی زیباییست ، مثل زیبایی یک غنچه ی باز .

زندگی تک تک این ساعتهاست ، زندگی چرخش این عقربه هاست

زندگی راز دل مادر من ، زندگی پینه دست پدر است، زندگی مثل زمان درگذر است....

می ترسم از فردا...

دیــــروز، پینـــوکیـــو آدم شـــد

و امــــروز ، آدمهـــا پینـــوکیــــو !

مــــن از عــاقبتــــــــــ مـــادربـــزرگــــــــــ مــی تـــرســـم

اگــــر فـــردا ، شنـــل قـــرمـــزی گــرگـــــــ شـــود . . .


می ترسم از فردا...

دیــــروز، پینـــوکیـــو آدم شـــد

و امــــروز ، آدمهـــا پینـــوکیــــو !

مــــن از عــاقبتــــــــــ مـــادربـــزرگــــــــــ مــی تـــرســـم

اگــــر فـــردا ، شنـــل قـــرمـــزی گــرگـــــــ شـــود . . .


خداوندا!

خـــــداونـــــدا !

آنان که به من بــــدی کردند ، سـکـــــوت را به مـن آموختند .

آنان که از من انـتــقـــاد کردند ،
راه درســـــــت زیـستـــن را به مــن آموختند .

آنان که مرا تـحــقــیـــر کردند ، صبــر و تــحــمـــل را به من آموختند .

آنان که به من خــوبــــی کردند ، انســانــیـــت را به من آموختند .

پــــــس ای مـهـــــربـانـــــم !

به همــه آنهـــــایی که در رشــــد من سهــمی داشتند ،
خیــر دنیــا و آخــــرت عطـا کن .

سکوت تلخ

بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند!
شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد...
دکترشریعتی

عادت

نبودنت را عادت کرده ام
اما ....
مشکل اینجاست که به بودنت کنار کسی جز خودم عادت نمیکنم .... !


بانو

بانو...
کاش بدانی هر نگاهی لایق لمس نگاهت نیست..
وهر دستی لایق هم دستی ات..
و هر دلی لایق هم دلی ات..
راستش اینجا هر همی لایق هم بودن نیست..!
هوا ابری است!
آفتاب که سر بزند خواهی دید که
اینجا هنوز هم دستان پاک همدست دارند..
و دل های پاک همدل..


خدایا ازم نگیرش

ghalb_sabet.gifوقتی تند تند غر میزنم و سکوت میکنی بعد
سرمـــو میارم بالا و تــــو فقط نگام میکنی
و میگـــــی:
" ای جــــونم قیافشو "
بعد هردو میخندیم
همون لحظه س که تو دلم میگم
خــــــــدایا ازم نگیـــــرش ...!

8390eaef4a16a540172d36dec405be4c-425

آرزو دارم

ghalb_sabet.gifآرزو دارم فقط یکبار سرت رو روی سینه ام بگذاری تا تپش نامنظم قلبـــــــم را به
هنگام دیدنت احساس کنی ولی از آن می ترسم قلبـــــــــم به احترامت بایستد..

b89ef3a47b4317b3b9b179ca3525ff81-425


بهانه

دلبر به ما رسید و جفا را بهانه کرد                                     افکند سر به زیر و حیا را بهانه کردآمد به بزم، دید من تیره روز را                                     ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه کردرفتم به مسجد از پی نظاره رخش                                     بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کردآغشته بود پنجه اش از خون عاشقان                                     بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد


گناه

گنه کردم گناهی پر ز لذت

درآغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت

ز اندوه دل دیوانه رستم

فروخواندم به گوشش قصه عشق

ترا می خواهم ای جانانه من

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش

ترا ای عاشق دیوانه من

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم

بروی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردمدر آن خلوتگه تاریک و خاموش 

فروغ فرخزاد 

فاصله

آه! که چقدر فاصله ی ما دور است.
فکر می کنم هیچ وقت نرسی
و من در کنار این دنیا تنها بمانم
و تو همیشه منظره ی من باشی
و در پیش چشم های من،
در سینه ی چشم انداز من،
قبله ی نگاه من
و هیچ وقت نه در کنار چشم های من،
هیچ وقت
در این زاویه همواره تنها خواهم بود بی تو
تو را خواهم دید
و آن گاه چه بگویم؟
به یک نابینا، یک بیگانه، یک دور دست
که چه ها می بینم؟

بخند

به چه می خندی !؟
به چه چیز!؟
به شکست دل من
یا به پیروزی خویش !؟
به چه می خندی...!؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد!؟
یا به افسونگریه چشمانت
که مرا سوخت و خاکستر کرد...!؟
به چه می خندی !؟
به دل ساده ی من می خندی

که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست !؟
یا به جفایت که مرا زیر غرورت له کرد !؟
به چه می خندی !؟
به هم آغوشی من با غم ها
یا به .........
خنده داراست.....بخند !!

خیام

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب
                                   آیـد  ز تــراب  چـون  روم   زیـر  تــراب
گر بر سر خـاک  من  رسد  مخموری
                                   از بوی شراب من شود مست و خراب
 

این روزها

این روزها بعضی چیزها رو باید بنویسم 
نه برای اینکه همه بخوانند و بگن "آفرین"..
تنها برای اینکه "خفه نشم"!! همین..